لذت نوشتن (قسمت دوم)
گویای خبر – در این یادداشت در ادامه مطلب درستنویسی، برخی از موارد ضروری، برای یکپارچگی در متنهای اداری، به شرح زیر ارایه میشود.

کاربرد «گذاردن»: قرار دادن چیزی به طور عینی و مشـهود در جایی که گاهی معنای مجازی هم دارد و به معنی وضع کردن و بنیاد نهادن چیزی.
| نباید بنویسیم | باید بنویسیم |
| بنیانگزار | بنیانگذار |
| سپردهگزاری | سپردهگذاری |
| سرمایهگزار | سرمایهگذار |
| سیاستگزاری | سیاستگذاری |
| فروگزار | فروگذار |
| قانونگزاری | قانونگذاری (وضع قانون) |
| نامگزاری | نامگذاری |
کاربرد «گزاردن»: به جا آوردن، ادا کردن، انجام دادن.
| نباید بنویسیم | باید بنویسیم |
| پیغامگذار | پیغامگزار |
| خبرگذاری | خبرگزاری |
| خدمتگذار | خدمتگزار |
| سپاسگذاری | سپاسگزاری |
| شکرگذار | شکرگزار |
| کارگذاری | کارگزاری |
| نماز گذاردن | نماز گزاردن |
| وام گذاردن | وام گزاردن |
کاربرد مصدر «کردن»
| نباید بنویسیم | باید بنویسیم |
| استعفا دادن | استعفا کردن |
| استفاده بردن | استفاده کردن |
| استمداد طلبیدن | استمداد کردن |
کاربرد عبارت «لازم به یادآوری است که»
| نباید بنویسیم | باید بنویسیم |
| لازم به یادآوری است که | یادآوری این نکته لازم است/ باید یادآور شویم که/ باید متذکر شویم که |
کاربرد «به عنوان»
| نباید بنویسیم | باید بنویسیم |
| وظیفه خود را به عنوان کارمند انجام میدهد. | وظیفه کارمندیِ خود را انجام میدهد. |
«تنوین» ابزار ساختن قید در زبان عربی است و برای واژههای عربی جایز است و کاربرد آن با واژههای فارسی و بیگانه، درست نیست و بهتر است به جای آنها، قیدهای بدون تنوینی که همان معنی را میرسانند، به کار برد. به کار بردن کلمات فارسی با تنوین هم به هیچوجه درست نیست.
| نباید بنویسیم | باید بنویسیم |
| اتفاقاً | ناگهان، از اتفاق |
| احتراماً | با احترام، از روی احترام |
| احتمالاً | شاید، به احتمال |
| اخیراً | به تازگی |
| اقلاً | دستکم، حداقل |
| اکثراً | اغلب، بیشتر، حداکثر |
| اولاً | اول، اول اینکه، اول آنکه |
| بعضاً | گاهی |
| تلفناً | به وسیله تلفن، تلفنی |
| تلگرافاً | با تلگراف، تلگرافی |
| جاناً | از روی جان |
| خواهشاً | خواهش میکنم، خواهشمندم |
| دوماً | دوم، دوم اینکه، دوم آنکه |
| دایماً | همواره، همیشه، پیوسته |
| زباناً | به طور زبانی |
| شدیداً | به تندی، به شدت |
| ظاهراً | به ظاهر، گویی |
| عمداً | به عمد |
| فوراً | بیدرنگ، به زودی |
| قهراً | ناگزیر |
| کراراً | بارها |
| گاهاً | گاهی |
| معمولاً | به طور معمول |
| ناچاراً | به ناچار |
| ندرتاً | به ندرت |



